ماه کوچولوی من

زیبا ترین احساس دنیا

خیلی احساس قشنگیه وقتی بدونی خدا اینقدر دوستت داره که زیباترین ویزرگترین آرزوی هر زنی رو که موهبت مادر شدنه رو خدا نصیبت کرده و من الان احساس میکنم خوشبخت ترین زن روی زمینم که خدا تو فر شته کوچولو رو یهم هدیه داده خیلی احساس خوبیه که بدونی که یک فرشته کوچولو داره با نفس های تو نفس میکشه وضربان قلیش با ضربان قلب تو تنظیم شده عزیز دل مامان نمیدونی چقدر دوستت داریم و برامون مهمی اینقدر که من تمام زندگیم خلاصه شده روی شما و هیچ نگرانی ندارم جز سلامتی تو نفسم و هر روز دعا میکنم که زودتر این روزا و شبا تموم شه و شما گلم بیای پیشم بعدش دیگه هیچ غمی ندارم آخه مبدونی مامانی خیلی حساس شده و خیلی نگران سلامتی شماست ولی امیدم به خدای مهربونه که شما ...
28 بهمن 1392

عشق من

عزیز دلم دیروز روز ولنتاین بود یعنی روز عشق و این روز منو یاد کسایی میندازه که دوستشون دارم عزیز مامان امسال ششمین سالی بود که منو بابا امیر این روز رو جشن میگیریم و با هم هستیم    برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...  برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ... برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ...  برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...  برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... برای تویی که قلبت پـا ک است ...  برای تویی که عـشقت معنای بودنم ا...
26 بهمن 1392

اولین تکون های نی نی

هورااااا نفس مامان الان یک هفته است که با تکوناش مامانو ذوق مرگ میکنه مخصوصا وقتی دراز میکشم تکون میخوری اینقدر که احساس حالت تهوع میکنم ولی عاشق تکوناتم  نمیدونی که به خاطر تکوناتم که شده دراز میکشم عزیز دل و اگه یه روز تکون نخوری دیوونه میشم عشق مامان الان 20 هفته و 1 روزته الهی فدات شم قراره با مامانی فرشته شنبه بریم دکتر تا من عزیز دلمو ببینم نمیدونم چرا اینقدر ینقدر استرس و اضطراب دارم اینقدر که بعضی شبا از زور استرس کابوس میبینم از خدا میخوام که این چند ماه هم به سلامتی طی بشه الهی آمین راستی امروز مامانی فرشته و بابا هادی زحمت کشبدن و برای تو عشق مامان رفتن خرید کردن که قبل از اون هم مامانی فرشته برای شما یک پتو هم بافت...
9 بهمن 1392

یکی بود یکی نبود

من و امیر جان همسرم ساکن مشهد هستیم ولی به خاطر کار امیر جان به مدت یک سال رفتیم شیراز و بعد یک سال تصمیم گرفتیم برگردیم و در تاریخ24.6.92 برگشتیم مشهد و بعد از یک مدت کوتاه تصمیم گرفتیم یرای بچه دار شدن اقدام کنیم چند روز بودکه از موعد عادت ماهانه ام گذشته یود و نگران بودم ولی و وقتی با مامان جون در میون گذاشتم مامان گفت امکانش خیلی کمه چون دارو میخوردم تا این که روز عید قربان که اومدیم خونه مامان اینا امیر جان سر راه یک BABY CHEK گرفت تا اونجا امتحان کنم وقتی رفتم اونجا هم مامان جون هم امیر جان گفتن برو چک کن تا مطمئن شی و وقتی رفتم دستشویی تا چک کنم توی توضیحاتش نوشته بودنتیجه تو ده دقیقه مشخص میشه ولی پنج دقیقه هم نشد که دو تا خط قرمز ر...
5 بهمن 1392
1